بیشه نور

زندگی بیشه نوریست که خدا، به وجودم بخشید ... و در این لحظه پاک، فکر من یک قلم نقاشی است

دلم تنگ است

  • غ ز ل بانو
  • پنجشنبه ۳۱ تیر ۹۵
  • ۱۸:۵۶

دلم هوای خیابان شیخ بهایی را کرده. هوای سرسبزی و شلوغی اش. دلم برای تک تک خیابانهای شهر تنگ است. برای خرید کردنهای دونفره با خواهرک. بیرون رفتنهای سه نفره مان با مادرک. دلم تنگ است برای خریدن پارچه و دوختن های با عشق مادرک و قیافه ناراحت یا خوشحالش موقع غر زدنهای وقت پرو. دلم تنگ است برای زمانهایی که هوس لباس میکردم و زور و بی زور میگفتم کمک میکنم شما بدوز. دلم تنگ است برای کل کل کردن های خواهر و برادری. برای تلویزیون دیدن های بابا. برای لحظه هایی که برایم با عشق شعر میخواند. برای سوکتش که همیشه مرا شاکی میکرد. لبخندهایش وقتی بعد از خرید؛ نتیجه را میدید و نظر میپرسیدم. دلم تنگ است برای ظرف شستنهایم و تشکر کردنهای مادرک. دلم تنگ است برای ساعتهای تنها بودن من و مادرک و درد دل کردنها و نصیحتهای مادرانه اش. دلم تنگ است برای خانه پدریِ زمانی که من دختر آن خانه بودم. برای همه آنچه که دیگر عوض شده و بازگشتی نیست دلم تنگ است. برای همه آنچه که گاهی از طولانی شدنشان گلایه داشتم و حالا رویایی شده در پشت ذهنم دلم تنگ است. برای قرارهای دوستانه. برای مهمانی های سرزده. برای پرسه زدنهای بی هدف و طولانی. برای همه چیز دلم تنگ شده. تنگِ تنگ

زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
...
زندگی، فهم نفهمیدن‌هاست
زندگی، پنجره‌ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنچره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندیست



با عرض پوزش؛ نظرات آقایان تایید نمی‌شود.
آرشیو مطالب